ستاره‌‌ها

یعنی ستاره‌ها شبا برای هم چه قصه‌ای تعریف می‌کنن؟

 

  • پنجشنبه ۱۹ تیر ۹۹
Winged Deer

قصه‌ی دختر کوچولویی که توی دفتر نقاشیش ستاره می‌کشید و با مداد زردش که قد دو تا بند انگشتش شده بود اون‌ها رو رنگ می‌کرد و می‌چید و می‌چسبوند به دیوار اتاقش. به پنجره‌‌ش.

اونقدر ستاره کشید و رنگ کرد و چید و به در و دیوار چسبوند، تا یه شب خودشم شد ستاره و چسبید به دامن پر از چین شب.

شبا، از اون بالا، به زمین نگاه می‌کرد و یه نقطه‌ی پر نور می‌دید.

اون نقطه‌ی پر نور، اتاقش بود با تمام ستاره‌های کاغذی‌ای که به در و دیوارش چسبونده بود.

 

پ.ن: از وقتی این پستت رو خوندم، هر شب، قبل از خواب، این سوال رو از خودم می‌پرسم و سعی می‌کنم حدس بزنم اون قصه چی بوده. :))

واو! خیلی خوب بود. کلی لذت بردم از خوندنش! :)
جدا؟ :)) چه جالب، مرسی واقعا! فکر نمی‌کردم با اهمیت به‌نظر بیاد.
ممنونم از توجه و قصه‌ی قشنگت! :)
دینز. ن.

اینم خیلی دیدگاه جالب و زیباییه =(((

مرسی، شما لطف دارین! :") 🌻
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هپروت ؛ در تداول عامه ، دنیای واهی و خیالی محض .
Designed By Erfan Powered by Bayan