قدیمی

" ...شب بود. گیج بودم. رو به دیوار کردم و گفتم:« سایه‌‌ جان! بیا تا مثل صادق‌ که برای سایه‌‌اش می‌نویسد، من هم برایت از ناگفته‌هایم بنویسم. بیا! بیا و مرا با خودت به دنیای‌ سایه‌ها ببر. کمی‌ تاریکی! مرا ببر. می‌بری؟ تاریکم.» سایه در حالی‌ که می‌لرزید، گفت:« زهی خیالات واهی! منِ سایه‌ که روی دیوار کنارت می‌خزم، وجودم وابسته به همین سوسوی تار چراغ روی میزه! نور را بیش‌تر کن تا کمی جان بگیریم.» ندانستم چه بگویم. چراغ رو میزی را خفه کردم و در تاریکی شب، به انتظار طلوع نشستم. ... "

  • شنبه ۴ مرداد ۹۹
Winged Deer

وه!

پایانش واقعاً حماسی بود!

برای پایانش کلاهْ‌‌خود از سر برمی‌دارم و کمانم رو با دو دستم بالا می‌برم:))

عاو! :)) مرسی از لطف همیشگی‌ات!
می‌شه یه دقیقه کمونت رو بدی دست منم؟ تیروکمون دوست دارم آخه! :)) 

Sara Yusefi

تاریکی تاریکی رو از بین برد یا قوی ترش کرد؟

اولی به‌نظرم! تاریکی زیاد باعث شد، نور رو طلب کنه. می‌دونین، به‌نظرم تاریکی رو اگر حتی به معنای مقابل روشنایی و منفی‌‌ در نظر بگیریم، باز هم چون برای شناخت حقیقی نور و روشنایی کمک کندست‌؛ وجودش می‌تونه لازم باشه. به خاطر همین‌ هم فکر می‌کنم کسی که تاریکی رو احساس کرده باشه یا فهمیده باشه‌؛ خیلی خیلی بهتر می‌تونه نور و روشنایی رو هم بشناسه و بفهمه و احتمالا بخواد که دنبالش بره... البته خب این نظر منه... 
Sara Yusefi

وجودی تاریک که برای وجود داشتن نیازمند نوره.

دقیقا...
Winged Deer

می‌شه=))

شریکی ازش استفاده می‌کنیم=))

باشه مرسی قبوله. ولی یه روز برش می‌دارم برای خودم و دیگه پسش نمیدم! :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هپروت ؛ در تداول عامه ، دنیای واهی و خیالی محض .
Designed By Erfan Powered by Bayan