غمگین بود. «شعرم، باز هم خراب شد.»

من که چیزی از شعر سرم نمی‌شد. برای این‌که چیزی گفته باشم، گفتم:«یعنی قافیه‌ا‌ش مشکل داره؟»

جوابی نداد. انگار که کلا حرفم را نشیده بود.

 

 

می‌گفت:«شعرم از روی که واژه‌ی غم خود

 

 

خواندن شعرش را که تمام کرد، برای این‌که چیزی گفته باشم، گفتم:«قبلی‌ها این‌قدر تلخ نبودنا!» با دستانش بازی می‌کرد. نگاهش کردم. در خودش بود. سرم را پایین انداختم. من که چیزی از شعر سرم نمی‌شد، اما می‌دانستم چیزی در شعرش فرق کرده و باید چیزی بگویم. ناگهان، آرام گفت:«

 

 

  • سه شنبه ۱۵ مهر ۹۹
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هپروت ؛ در تداول عامه ، دنیای واهی و خیالی محض .
Designed By Erfan Powered by Bayan