« به سویم نیا. از من بگریز. از اینجا گریزی نیست... . فراموش کن، نیا. اینجا هیچ راهی نیست...»
راست میگفتی. از اینجا؛ از خیالت، هیچ گریزی، هیچ راهی نیست.
پ.ن: چون آهنگ اتفاقیای توی گوشم میگفت که :«به سویم نیا. راهی نیست... راهی نیست.... ».
« به سویم نیا. از من بگریز. از اینجا گریزی نیست... . فراموش کن، نیا. اینجا هیچ راهی نیست...»
راست میگفتی. از اینجا؛ از خیالت، هیچ گریزی، هیچ راهی نیست.
پ.ن: چون آهنگ اتفاقیای توی گوشم میگفت که :«به سویم نیا. راهی نیست... راهی نیست.... ».
چه رنجی کشیدهای از عادتت به من، به روح تنها و وحشیم، و به نامم که میرماند همه را...
بیژن الهی
کیا، نمیدونم چرا موقع خوندن پستت، یادم به این افتاد.
احتمالاً هیچ ربطی به هم ندارن. :))
ولی خب، خوندنش زیباست. :))